این روز ها

ذهنم شلوغ است.

ذهنم پر است‌.

ذهنم لبالب از موضوع های مختلف است.

ذهنم آشفته است و این آشفتگی ثمره ی فکر و کار زیاد است.

ذهنم در حال جنگیدن است.

ذهنم خسته است.

ذهنم نمی داند چه کند.

ذهنم کلافه است.

ذهنم دست به دامانم شده برای اندکی توقف فکری.

ذهنم نمی تواند این حجم کار را در خود جای دهد.

دهان ذهنم برای بلعیدن این حجم فکر کوچک است.

ذهنم زخمی ست.زخمی موضوعات مختلف فکری.

ذهنم گرسنه ست.گرسنه ی خالی بودن.گرسنه ی آرامش.

ذهنم نوشتن را دوست دارد.با نوشتن رفیق فاب است.اگر نوشتن نباشد ذهنم خیلی غمگین و افسرده می شود.

ذهنم مرا دوست دارد .مدام به من یاد اوری میکند ک فلان کار و بهمان کار را داریم.

ذهنم گاهی از شدت افکار ورودی جیغ میزند.جیغش لابه لای دیوارهای روحم خفه می شود.

ذهنم خواب میخواهد.

هیاهوی ذهنم،روحم را خسته کرده.

ذهنم درگوشی میگوید: بس کن.خسته ام دیگر…

آمد و شد افکار متنوع دهن ذهنم را سرویس کرده است.

آرام باش…آرامش است عاقبت اضطراب ها … انشاءالله

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط