چه قدری چه قضایی؟!
چند روزی بود بادام هاراکه میشکستم چیزی جز گرده ی بادام نصیبم نمی شد. ربطش میدادم به حال بدم.یا حتی میگفتم ببین همه چیز با
چند روزی بود بادام هاراکه میشکستم چیزی جز گرده ی بادام نصیبم نمی شد. ربطش میدادم به حال بدم.یا حتی میگفتم ببین همه چیز با
اول حرفت انَّ آوردی که دیگر شک و شبهه ای باقی نماند. که بدانم اگر آن جایی هستم که دوست ندارم دلیل بر ناتوانی تو
به سایت دوست داشتنی اش رفتم.بعد از خواندن چندمطلبِ تازه از نوشته هایش قسمتی از سایت توجه ام را جلب کرد:” مشاوره” چیزی که خیلی
بدنم به ظاهر دلفریبش واکنش داد.آن سبزیِ رویش مرا یاد تمام سیبِ سبز های تردی که زیر دندانم قیریچ قیرچ صدا می دادند، انداخت. بعد
مدت های زیادی دفاع کردی. از ناموست، از خاکت. از آن گنبدزرد رنگت. آن را به غریبه ها ندادی.غریبه های از خدا بی خبری که
ازنظر او شیوع عفونت با کاتتر در بیماران دیالیزی موضوع بسیار مهمی است.مهم تر از موضوع من که ارتباط سبک های فرزندپروری با اضطراب و
کارهایی که مجبورم آن هاراانجام دهم در سرم می چرخند و من از ترس اینکه خواب از سرم بپرد دوست ندارم از جایم بلند شوم.چندین
نوشتن چه تاثیری بر آدمی ممکن است بگذارد؟این قلم فرسایی اثری برای خودمان هم دارد؟ از تاثیر نوشتن در زندگیم بخواهم بگویم همین بس که
اگر حرفهای بامعنی برای گفتن و نوشتن داشته باشی دست آویز آرایه ها نمی شوی مگر برای اظهار ذوق و هنر. که نوشتن برای گفت
با ناله ها و بی قراری و تنی قرمز داخل آمد.پسرکی ۲ساله که سگ سمت چپ قفسه سینه اش را گاز گرفته بود.دکتر واکسن نوشت