رنجِ ندانستن

تا حالابه فرق بین خودت و خدا فکر کرده ای؟

من و تویی که از آینده بی خبریم

من و تویی که به خاطر این بی خبری از آینده مضطربیم

من و تویی که نمیدانیم عاقبتمان چیست؟!

و از آن طرف،

اویی که از آخر و عاقبت همه ی ما خبر دارد.

از جزئیات آینده ی ما خبر دارد

میداند که چه خواهد شد.

چرا این تضاد وجود دارد؟چه میشد اگر انسان کمی از آینده با خبر بود؟این سوال در ذهنم جولان می دهد و یاد آت آیات قران در ذهنم زنده می شود که می گفت:

“شما را خلق کردم تا ببینم کدام یک بهتر عمل میکنید؟

شما را با فقر و ترس امتحان میکنم!”

بله.ترس ها،اضطراب ها،استرس ها میدان های امتحان ما هستند.

یکی از مهم ترین بخش های این امتحان،فکر آینده است.

فکرِاینکه شغلم چه می شود؟کجا می روم؟با چه کسی زندگی خواهم کرد؟به چیزهایی که میخواهم می رسم یانه؟همین فکرهایی که خواب را از سرت می برد و دلت را شور می اندازد .

چاره چیست؟

چاره های فراوانی وجود دارد

هر کس برای آرام کردن خودش راهی را انتخاب می کند.اصلا غرض همین بود که انتخاب کنیم!

یکی برای آرام کردن خودش سیگارو مشروب و چرخیدن در اکسپلور اینستا و دیدن فیلم و تلاش نکردن و نالیدن مداوم از شرایط را انتخاب میکندو تمام عمر نقش قربانی را بازی میکند

یکی هم انتخاب میکند که تلاشش را بکند و نتیجه را به خدا واگذار کند.توکل کند.ذکر بگوید.به قدرت و علم و حکمت وخیرخواهی خدا حسن ظن داشته باشد و به او اعتماد کند‌‌.

تا دیروزها، هرچند که تلاش میکردم مسیر دوم را انتخاب کنم-که البته خیلی موفق هم نبودم- باز هم ارام نمی شدم!

میگفتم بالاخره چه می شود؟من میخواهم بدانم به فلان خواسته و آرزو میرسم یانه!

تااینکه نامه ی ۲۲ نهج البلاغه را خواندم…اولش نفهمیدم.شرحش را خواندم.و دو روزی ست که به آن فکر میکنم و انگار که آرام ترم .

از این نامه خواهم نوشت انشاءالله

#ادامه_دارد

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط