چه قدری چه قضایی؟!

چند روزی بود بادام هاراکه میشکستم چیزی جز گرده ی بادام نصیبم نمی شد.
ربطش میدادم به حال بدم.یا حتی میگفتم ببین همه چیز با من لج و بد است.بادام ها چرا اینقدر خرد میشوند!
امروز اما آرام تر شکستم.نه اینکه اصلا خرد نشوند اما کمتر خرد شدند.
گاهی وقت ها در زندگی دوست داریم همانجوری که دلمان میخواهد رفتار کنیم اما نتیجه ی دلخواه را بگیریم.
وقتی هم نگیریم آن را به شانس و بداقبالی و این دنیا برای من نیست و مرغ همسایه غاز است نسبت میدهیم.
غافل ازاینکه عملکرد توست که آن نتیجه را سبب میشود.کمی کمتر به ان بادام بیچاره فشار بیاوری ، باعث میشود له نشود.
این دیگر ربطی به اینکه چرا خدا بادام را اینطوری خلق کرد ندارد.
اگر تودوست داری بادام خیلی سفت باشد که بتوانی تمام زورت را روی ان خالی کنی و نهایتا بادامت سالم باشد بحثش فرق میکند.
بادام همین بادام است.
تو باید فشار دستت را باآن تنظیم کنی.
قضا و قدر ها به زبان ساده یعنی همین.
که قدرِ محکم کوبیدن، قضای خرد شدن بادام را در پی دارد.
و قدرِ آرام شکستن،قضای سالم درآمدن بادام را درپی دارد.

تویی که میخواهی خوب زندگی کنی و خوشبخت و سرافراز و خوشحال و پرتلاش و پرکار و سرباز امام زمان عج باشی ، حواست به این قوانین هست؟
مثلا قدرِ زیاد تلویزیون نگاه کردن،قضای تنبلی ذهن را به همراه دارد.
حالا میخواهی برای تفریحاتت مدام درحال تلویزیون دیدن باشی و از طرفی ذهن پویایی داشته باشی؟

بیاییم تمرین کنیم که از گندم کاشتن انتظار جو درو کردن نداشته باشیم.
بیایم تمرین کنیم که بی تدبیری هایمان و توجه نکردنمان به قدر ها را گردن حکمت خدا نیندازیم.
بیاییم تمرین کنیم.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط